پیگیر پر و پا قرص فوتبال نیستم و کم پیش میآید یک مسابقه میخکوبم کند جلوی تلوزیون. تا امروز هم پایم را توی هیچ استادیومی نگذاشتهام. ولی یک چیز را خوب میدانم. با گذر زمان٬ در ذهن من و هزاران نفر مثل من که ریز و درشت فوتبال ذهنمان را اشغال نکرده است٬ اگر هم خاطرهای باقی بماند همانا خاطرهی بردنها ست. حواشی مسابقات٬ انتقال بازیکن از این تیم به آن یکی٬ ناداوری٬ پنالتی دقیقهی نود٬ فوتبال ناجوانمردانه٬ و فردوسیپور نیمهعمری دارند به طول همان یک فصل فوتبالی و بعد از خاطرمان میرود. من یادم نمانده است و راستش اصلن برایم مهم هم نیست پارسال کاپ اخلاق را به کدام تیم دادهاند. شمایی که خیلی فوتبالی بودهاید یادتان میآید؟ اصلن شمایی که خیلی فوتبالی بودهاید یادتان میآید هیچوقت کاپ اخلاق را همان تیمی بالای سر برده باشد که کاپ قهرمانی را بالای سر برده است؟ انگار کاپ اخلاق را به تیمی میدهند که قرار است دل طرفدارانش از باخت خیلی هم نشکند. تازه هیچوقت توی مسابقات بزرگی مثل جامجهانی کاپ اخلاق را به تیمی که در مقدماتی حذف شده باشد -هرچه هم که مراعات اصول فوتبال جوانمردانه را کرده باشد- نمیدهند. آخر آنها که در مقدماتی حذف میشوند در خاطر هیچکس جز طرفداران دوآتشهی خودشان نمیمانند.
در روزگاری که عدهای از خودمان افتادهاند به جان عدهای دیگر از خودمان و به عادت مالوفی که خاتمیها نهالش را در ادبیات سیاسی اصلاحطلبان آبیاری کردهاند٬ طرف مقابل را به تهمت تندروی مینوازند؛ در روزگاری که مهمترین حرکت رهبری اسمی اعتراضات تبری جستن از ساختارشکنی ست؛ در روزگاری که بناست به گرفتن کاپ اخلاق و مروت دلخوش کنیم٬ رقیب دارد برنامهی ۱۵-۱۰ ساله میچیند برای خودش. دیروز گل دادگاهها و حکمهایش را وارد دروازه کرد و امروز گل پلیس اینترنتی زد بهمان و بعدترش گل متروی تهران و فردا گل حذف یارانهها و پسفردا گل انتخابات شورای شهر و خبرگان و راستی یعنی باز هم انتخابات آیا؟!!! حالا ما منتظر گرفتن کاپ اخلاقیم؛ اخلاقی که در قاموس مطلقاندیش شما معنایی یگانه و منبعث از فطرت پاک خداجو دارد و قاموس ما و هرچه در آن است یا تندروانه است و یا تهی از ارزشهای سرشار معنوی و هم هدف نشسته است آنجا دارد وسیله را توجیه میکند. ما اصلن تا بوده است، خودمان و خواستههامان و آرزوهامان و امیدهامان جمله تند بودهاند و ضدارزش و شما تا بوده است سنگ محک سنجش صحت و عیار کردارمان بودهاید. امروز یکی جلبک سبز و عامل استکبارمان مینامد و دیگری افراطی. فردا هم لابد یا به حکم تشکیل ندادن شبکهی اجتماعی متهم خواهیم بود که جنبش را به سرانجام نرساندهایم یا به جرم عضویت در گروهکهای برانداز تحت عنوان «به اصطلاح شبکهی اجتماعی» در زمرهی سربهدارانیم. آری بانو؛ این ماییم که در هر دو محکمه متهم که نه، محکومیم.
18 دیدگاه
Comments feed for this article
نوامبر 15, 2009 در 12:52 ب.ظ.
یکی مثل خیلیا
عطف به آخرین جمله متن، این پست ربطی به رجال خواننده ندارد و با توجه به مفرد بودن خطاب «آری بانو» یحتمل مخاطب خاص دارد پس فضولی نکرده و نظری از خود تراوش نمیکنیم.
نوامبر 16, 2009 در 4:35 ب.ظ.
ترسا
فرزندم تفکرات انتزاعی رو هم در کنار ذهن ریاضی پرورش بده. ببین معنی نامه سرگشاده یکیش همینه که به بهانه مخاطب خاص اما در جهت اطلاع عموم نوشته میشه.
نوامبر 15, 2009 در 1:07 ب.ظ.
نسيم
اين قضاوتهاي دم به دم اين گذاشتن آدمها در صفحه ترازو كه من بهترم يا تو مشكلمون دقيقا همين جاست. مشكل اين فرهنگ تو كار هم سرك كشيدن و رصد كردن عقايد همديگه اس. اينكه فكر مي كنيم آدمها كمپوتن همه يك شكل اگه يكي يه ذره فرق داشته باشه و شكل ما نباشه پس وااسفا. اگه ياد بگيريم به همديگه احترام بزاريم به خاطر هدف مشترك كنار هم بمونيم بعد مي خوام ببينيم كي مي تونه از اين آب گل آلود ماهي بگيره.
نوامبر 16, 2009 در 4:39 ب.ظ.
ترسا
مشکل اصلی من اینه که در جامعه ای زندگی می کنم که عقاید همه محترمه ولی عقاید بعضی ها محترمتره. ضمنن از گل نازکتر اگر بگی به عقیده اون بعضی ها همه شاکی میشن. هدف مشترک ما اگر قرار بشه جهان شمول باشه و یک سری اصول کلی رو در بر بگیره عملن کارکردی نخواهد داشت.
نوامبر 15, 2009 در 3:23 ب.ظ.
محمد
خوشم آمد؛ انصافا خوب نوشته ای ولی موافق تو نیستم. برایت در این باره خواهم نوشت؛ نه صرفا به این دلیل که «من» از اخلاق گفته ام و «تو» به آن اشاره ای
نوامبر 15, 2009 در 5:05 ب.ظ.
محمد
مقایسه کاپ «اخلاق» در فوتبال با «اخلاق» در یک جنبش سیاسی – اجتماعی اصلا مثال درستی نیست؛ آن چنان که مقایسه «سقوط» سنگ از پشت بام با «سقوط» یک انسان از بالای کوه، «پرواز» یک قاصدک با «پرواز» یک هواپیما، «خاموشی» شمع با «خاموشی» آتشفشان؛ هیچ گاه شباهت کلمات، و حتی عین هم بودن کلمات، جوازی برای هم شأن بودن آن چه با کمک آن کلمات، به وصفش نشسته ایم، به دست نمی دهد. حتی گیریم این مثال درست باشد؛ نکته فراموش شده «اعتبار» مسابقه است؛ حتی ورزشگاه بروهای حرفه ای هم وقت شان را برای مسابقه های بی داور و ناظر هدر نمی دهند؛ به یاد سپردن برنده کاپ اخلاق که جای خود دارد! فکر می کنید یک جنبش سیاسی و اجتماعی چگونه معتبر می شود؟ با برنده شدن فوری؟
*
جز این است که جنبش سبز بر دروغ و تقلب و سودازدگی طغیان کرد؟ اگر این هیولاها نبودند آیا نیازی به این همه درد و زخم و و زندان و گور بود؟ با رد و سخره اخلاق، می خواهیم جواز دروغ و تقلب و سودازدگی صادر کنیم برای باطل کردن سحر دروغ و تقلب و سودازدگی؟ حاصل را اجازه دهید بی نیازی به چشم بندی پیش بینی کنیم؛ حتی در صورت «برنده شدن» (؟)، فقط یک جابجایی در هرم قدرت و باز یکه تازی بی اخلاقی و باز نارضایتی و جنبش و نهضت و انقلاب در پی هم و باز سرگردانی و حیرانی و درد و زخم و و زندان و گور! اسمش را بگذارند؛ «ایده آلیسم»؛ مگر جایی که نه از گشنگی می میریم و نه از تشنگی هلاکیم و نه برهنه مانده ایم، زار زدن برای «آزادی»، عین «ایده آالیسم» نیست؟ در هیاهوی سیری و سیرابی، آرزو برای انسان شدن و انسان «ماندن»، عین «ایده آالیسم» نیست؟
*
جدال جنبش سبز و جریان سرکوب هم داور و ناظر می خواهد؛ داور و ناظر «تاریخ» مبارزه ملت است که «وجود» دارد. تاریخ می گوید: «ایرانیان یک صد سال پیش برای «عدالت خانه» کشته ها دادند و هنوز هم نتوانسته اند «جرم سیاسی» را در قانون شان تعریف کنند»!
نوامبر 16, 2009 در 4:51 ب.ظ.
ترسا
محمد؛ مشکل من با تو سر اخلاقی بودن و نبودن نیست. مشکل من اختصاصن با تو اینه که کاپی به نام اخلاق جایزه مبهمیه. حاکمیت لمروز میتونه مدعی اخلاقمندی باشه که هست. اون کسی که لباس ضدشورش تنشه و به فرموده به جماعت معترش حمله ور میشه، داره کارش رو به نحو احسن انجام میده و بنابراین کارش اخلاقیه. ضداخلاق در مورد او مثل هر شغل دیگه ای طفره رفتن از انجام دستوره. فرمانده بالادستی که به فرماندهان زیردست فرمان حمله میده داره کار اخلاقی میکنه چون وظیفه اش صیانت از نظامه. همین طور رییس صدا و سیما اگر سانسور میکنه یا دروغ پراکنی چون در این نظام تعریف شده و داره نظامی مقدس رو حفظ میکنه کارش عین حفاظت از مقدسات و کاملن اخلاقیه. اگر پزشکی برای جلوگیری از افسردگی و از هم پاشیدگی بیمار سرطانیش بهش اسم بیماریش رو نمیگه یا به دروغ به او وعده و امیدواری میده داره در راستای یک هدف بزرگتر کار اخلاقی میکنه و امروز خیلیها خودشون رو در جایگاه اون طبیب می بینن و برای جلوگیری از شر بزرگتر تن به شرارت های کوچکتر میدن. میخوام بگم اخلاق ذووجوهه و اگر دقیقن مشخص نباشه ما چی رو مصداق اخلاق میدونیم و چی رو نمی دونیم، راه به جایی نخواهیم برد.
نوامبر 15, 2009 در 6:36 ب.ظ.
بر ساحل سلامت » Blog Archive » مواظب باشیم، که از دست ندهیم!
[…] من و تو نداریم دوست من! خط کشی نیست وقتی قرار است از اخلاق دم بزنیم. فراموشکاری و پسروی نیست، درست عمل کردن. قرار نیست یادمان برود که حراج بزرگی به پاست که در آن ایران است و اینده است که به ناچیز فروخته می شود. مگر کسی گفته که خوب بازی نکنیم؟ مگر قرار است که بنشینیم و نگاه کنیم و دم بر نیاوریم؟ […]
نوامبر 15, 2009 در 10:11 ب.ظ.
لیلا
یافتم ! اینقدر گشتم تا وبلاگ رو پیدا کنم ، پیدات نمی کردم :)
نوامبر 16, 2009 در 4:52 ب.ظ.
ترسا
:)
نوامبر 15, 2009 در 11:14 ب.ظ.
خلیل
این زبانزد را بیاد آوریم که » مردم، مرغ اند که در عزا و عروسی خورده می شوند.» روزی خمینی گفت در جمهوری اسلامی همه آزادند، فردای سال پیروزی، گروهی که هشیارتر بودند گفتند آقا این کارها، استبداد است. دستور داد بشکنید این قلم ها را. پس گروهی که اندک هم نبودند به قبرستان فرستاده شدند. آن جنبش هم اخلاقی بود! و هم رهبرش بسیار مهمتر واعتباری بیش از خاتمی و میر حسین موسوی و کروبی بین مردم داشت. با آن همه حمایت عمومی،چند مقاله را تاب نیاورد و دستور بستن وکشتن داد که تا به امروز ادامه دارد و همین آقایان اصلاح طلبان امروز بازجویانش بودند و چماق بدستانش و رئیس الوزرا و رئیس مطبوعاتش. هنوز هم حاضر نیستند بابت آنچه بر این کشور رانده اند، عذر خواهی کنند و هنوز هم بر همان قانون اساسی- میراث گرانسنگ شان تاکید می کنند. بی شک فردا اگر قدرت دوباره یابند همچون امامشان دیگران را به تند روی و عاملین استکبار متهم می کنند، چون این دیگران همراهان امروز اینانند. اما تفاوتی چشمگیری اینک وجود دارد که مربوط است به ارتباطات جهانی که قضاوت ذهنی را نه در محدوده ی تبلیغات اینان بلکه در مقیاس جهانی می بیند و این برگشت به دوره های پیشین را اگرچه ناممکن اما بسیار مشکل می کند.
نوامبر 16, 2009 در 4:53 ب.ظ.
ترسا
انقلاب 57 مسالمت آمیزترین و اخلاقی ترین انقلاب های تاریخه. اگر اتفاقات بعد و تصمیمات متعاقب پیروزی جور دیگری بود امروز تو دنیا کسی از افریقای جنوبی و گاندی مثال نمی زد. پست بعدی بهش اشاره می کنم.
نوامبر 16, 2009 در 9:39 ق.ظ.
سميه
با شما موافق نيستم
دقيقا خودتان در كسوتي قرار گرفته ايد كه توحيدلو را به آن متهم كرده ايد
شايد اينقدر از مذهب خسته ايم كه مذهبي ها را اگر حرف حق هم بزنند تحمل نميكنيم… اما نميدانم از كجاي نوشته هاي امثال توحيدلو اين معنا كه ايشان خويشتن را داراي فطرت پك و خداجو مي دانند و ديگران را كثيف و تندرو، بروز ميكند؟
اين كه الان چشم ديدن مذهبي را نداشته باشيم و مرتب متهمشان كنيم همانقدر بد است كه چماق بدست ها امروز ما را به عامل استكبار بودن
ضمنا كاپ هاي نمايشي اخلاق در فوتبال چه ربطي به اخلاق مدار بودن سبزها دارد؟ چه ربطي به اين دارد كه بهتر است ما دروغ نگوييم و بي انصافي نكنيم و خون نريزيم؟
نوامبر 16, 2009 در 4:57 ب.ظ.
ترسا
من نگفتم سمیه خودش رو واجد فطرت پاک و خداجو میدونه. گفتم مذهب ریشه اخلاق رو فطرت پاک و خداجو میدونه و این عبارت رو از مرتضی مطهری وام گرفتم. تو پست اخیر توضیح دادم چرا اخلاق رو موجودیتی مبهم می دونم. مقایسه کاپ اخلاق و کاپ قهرمانی برای نشون دادن تفاوت دستاورد عینی در مقابل دستاورد انتزاعی جنبش سبز بود.
نوامبر 16, 2009 در 11:05 ق.ظ.
نازلی
خوب همیشه همه جا یکی باید باشه تا همه کاسه کوزه ها سرش شکسته بشه!
نوامبر 16, 2009 در 4:57 ب.ظ.
ترسا
متاسفانه همین طوره
نوامبر 17, 2009 در 12:12 ب.ظ.
محمد
ترسا؛ مصداق هایت راضی کننده نیست. به نظرم مساله خیلی ساده تر از این حرف هاست؛ در جنبش سبز که واکنشی بوده به «سلطه بی اخلاقی» بر یک نظام سیاسی، هدف لزوما فروپاشیدن اصل نظام نیست، هدف منهدم کردن آن سلطه است که ذکرش رفت. برای همین هم نمی توان از لوازم آن سلطه برای غلبه بر خودش استفاده کرد؛ از دروغ و تقلب و سوداگری برای پیروزی برای دروغ و تقلب و سوداگری! … سربازی که به صرف دستور فرمانده اش بر سر و تن معترض باتوم می کوبد، رفتاری غیر اخلاقی دارد؛ او خود را از عقل خود و معترض را از حق اعتراض محروم می کند. «رجوع به عقل» و «مدارا با دیگراندیش» هم یک ارزش اخلاقی «انسانی» است و هم «دینی». غوطه خوردن در دروغ و توهین و تهمت برای حفظ نظامی که مدعی علوی گری است واقعا چه توجیهی دارد؟ کسی که می زند و سانسور می کند و دروغ پراکنی می کند به عقل خودش رجوع نمی کند که آخر کدام یک از این کارها علوی است؟ حد و مرز ندارد این همه تبصره ها بر سیره علوی؟ در مورد سایر مصداقهایت وارد نمی شوم که هم آشنایی با همه وجوه اخلاق می خواهد و هم مجالی فراخ تر. با تو موافقم که باید اخلاق را احصا کنیم وبه قول تو بدوینم که «چی رو مصداق اخلاق میدونیم». ما آزادی می خواهیم؛ برای ساختن جامعه ای که زیبایی های آن روح انسانی ما را بیشتر و بیشتر سیراب کند … آرزوی دور و درازی است؛ می دانم ولی زیبایی دویدن از زیبایی رسیدن زیباتر است!
نوامبر 17, 2009 در 2:51 ب.ظ.
ترسا
محمد، من ادعای ارائه مثال خوب ندارم ولی تو واقعن فکر می کنی این همه آدم اصطلاحن ارزشی که دارن هر کدوم به نحوی از ارزشهای نظام مقدس پاسداری میکنن خودشون رو بی اخلاق میدونن؟ آیا فکر میکنی طرف مقابل و عملش رو اخلاقی میدونن؟ بسیاریشون از ته دل معتقدند معترضین به کذب منکر نتایج انتخابات هستند و از سر هوای نفس اومدن وسط میدون. من کاری به چند و چونش ندارم اما معتقدم اون اعمال توجیهات اخلاقی خودش رو داره و به همین دلیل مجری هاش دچار عذاب وجدان نیستند.