You are currently browsing the monthly archive for ژوئیه 2011.
ﺍﮔﺮ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻣﺨﺎﻟﻒ، ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ، ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ. ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﺪﻋﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺑﻌﻼﻭﻩ ﺩﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﭘﻨﺞ، ﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ آلمان روی ﺧﻂ ﺍﺳﺘﻮﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ، ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪﻥ،ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ.
برتراند راسل*
آقای راسل عزیز؛ کافی ست کسی که میگوید دو به علاوهی دو میشود پنج صاحب قدرت باشد تا بفهمید چیز زیادی برای خنده یا دلسوزی نمیماند. کافی ست بدانید زور دلیل و برهان قاطع ٬آسان٬ به ایمان نمیچربد تا دلسوزیتان به عصبانیت بدل شود. کافی ست به خاطر بیاورید «زمین گرد است» یکی از بزرگترین چالشهای علمی-حقوقی تاریخ بوده است تا به جای دلسوزی کمی عصبانی شوید. اگر هم خواستید بیشتر عصبانی شوید یادتان بیاید ٬دست آخر٬ گالیله در دادگاه اعتراف کرد زمین گرد نیست. حالا شما دلتان بیشتر به حال گالیله میسوزد یا اسقف اعظم یا مردمی که به جای سواد٬ ایمان داشتند و در مراسم سوزاندن گالیله -ابلیسی که ایمانشان را نشانه رفته بود- پای میکوفتند و دست میافشاندند؟!
موافقم که عصبانیت معمولن ریشه در استیصال دارد اما استیصال را منحصر به استیصال در اقامهی دلیل و احتجاج دانستن خطا ست. متاسفانه استدلال صحیح و مطلق (اصولن گزارههای مطلقن درست هم کم شمارند و هم کم خاصیت و محدود میشوند به همین مثالهای ریاضی و تجربی) در قیاس با عناصر قدرت مثل جمعیت٬ صدای کلفت و بلند٬ اسلحه٬ و البته ایمان موجود نحیفی ست. استیصال میتواند ناشی از غلبهی قدرت علیرغم تقلای علم و استدلال و عقل باشد. مشکل فقط آنجا نیست که کسی به دوربین زل بزند و بگوید «ماست سیاه است». مشکل اصلی وقتی ست که جماعتی به گوینده ایمان داشته باشند و این جماعت قدرت سرکوب هر که را ادعای سفیدی ماست کند داشته باشد.
پینوشت: حرفهای راسل را مستقیم از وبلاگ قدغن نقل کردهام اما دلیل نوشتن این متن این بود که قبلتر هم این جملات در ریدر همخوان شده بود و بسیار مورد استقبال قرار گرفته بود. نتیجهی سادهاش میشود هر کس لحن و زبانش عصبانیتر٬ دستش از منطق خالیتر. من به همان دلایلی که گفتم مطمئن نیستم این قاعده حتی در زندگی اجتماعی روزمره صادق باشد. عناصر قدرت اجتماعی ممکن است سلاح و زندان و داغ و درفش نباشد ولی جمعیت و صدای بلند و باورهای متداول و … هست.
کامنتیده اند ما را