یکی از بهترین انواع سرمایه‌گذاری٬ سرمایه‌گذاری روی هوس آدم‌ها ست. از آن جور سرمایه‌گذاری‌ها ست که ورشکسته‌گی ندارد و احتمال ضررش هم پایین است. کمتر آدمی ست که بتواند سر بزنگاه٬ در بستر مناسب٬ وقتی پوستش لمس شد و دلش هری ریخت٬ وقتی هورمون‌های جنسیش در اوج گرفتن گوی سبقت از هم ربودند٬ وقتی همه چیز امن بود و شریک دلخواه و دیوارها رازدار٬ تن نسپارد و نه بگوید. تا قبلش می‌شود از بزنگاه یا تن هوس‌انگیز دوری جست ولی پیش که آمد آبشار فیزیولوژیک کمتر مهلت می‌دهد. هورمون‌ها باید فروکش کنند تا آدم ببیند راه کدام بوده است و چاه کدام.

منطق ریاضی-فلسفی می‌گوید آدم‌ها عقل و شعور دارند و خودشان راه را از چاه تشخیص می‌دهند و پرهیز دادنشان از مراوده با فلان و بهمان توهین به عقل و شعورشان است. منطق فیزیولوژیک می‌گوید عقل آدم هوشیار در میانه‌ی بحث‌های روشنفکری یک چیز است و عقل همان آدمِ نشئه‌گی چشیده و خماری کشیده چیز دیگر. منطق هورمون‌ها می‌گوید غریزه نیرویی غالب است و هرچه به زمان خلوت و خواب و خمار نزدیکتر شوی٬ مهارناپذیرتر. منطق شیمی می‌گوید سطح تماس هرچه بیشتر٬ احتمال واکنش شیمیایی بیشتر.

حالا بحث من این نیست که کدام درست است؛ هوس را سرکوب کردن یا هوس را میدان دادن. این که در بین حیوانات٬ تن دادن ارادی به محدودیت (و البته نه هر محدودیتی) فقط و فقط شأن انسان است هم صحبت دیگری می‌طلبد. مشکل من آدم‌هایی ست که روی هوس دیگری سرمایه‌گذاری می‌کنند و وقتی آن دیگری را پرهیز می‌دهی٬ فریاد دادخواهانه سر می‌دهند که شئونات انسانی زیر پا گذاشته شد و به شعور و منطق انسان توهین شد. خوان آنتونیوی فیلم ویکی-کریستینا-بارسلونا را به خاطرم می‌آورند که اغواگرانه پای ویکی را از زیر میز لمس می‌کند و چند دقیقه بعد می‌گوید تصادفن پایش به پای ویکی خورده است و از او می‌خواهد به اصول رابطه‌ی زناشویی احترام بگذارد و به همسر خود خیانت نکند و چند روز بعدترش که چرخ روزگار همبستر‌هایش را از او گرفت با اصرار بر اصول عشق و رومنس٬ ویکی را باز به بستر خود می‌خواند.