خسته بودی. داشتی میگفتی دو جین مریض ویزیت کردهای. گفتی گرسنهای و هنوز وقت شام خوردن پیدا نکردهای. صدایت هم که جان نداشت. بعد در زدند. آهت بلند شد…
: «ببین؛ در میزنن. باز مریض اومده. بت دوباره زنگ میزنم.»
من هم غری زدم که «حالا بذار چند دقیقه معطل بشه. آسمون که به زمین نمیرسه!» آخر تازه صحبتمان گل انداخته بود. حیف است این وقتها٬ بیمقدمه٬ خداحافظی بدود وسط و یک جور ناجوری سر و ته مغازله را هم بیاورد. درست یادم نیست. لابد تو هم خواستی شرایطت را درک کنم و لابدتر من وانمود کردهام که شرایطت را درک نکردهام و با اکراه تن به خداحافظی اجباری دادهام. بعد از همان صندلی پشت میزت با یک «بفرمایید تو» اجازه دادی مریض وارد اتاق شود. در باز شد و سر بلند کردی و خشکت زد٬ جا خورده بودی٬ بند آمده بود زبانت و من هیچ وقت تصویر چشمانت را که چطور از ته دل میخندیدند فراموش نکردهام. در را بستم و تو برخاستی و فاصلهی تمام بیفاصلهها را به چند قدمی پشت سر گذاشتی و لغزیدی در آغوشم. نهیبت زدم که «هی! مراقب ظرف غذا باش. میریزه رو روپوشت.» گفتی «خب بذار بریزه. اصن چرا غذا آوردی؟ یعنی فک کردی من هنوز گرسنمه؟!» نگاهت را از چشمانم دزدیدی. چشم بستی. به پهنای صورتت لبخند زدی. سرت را بیشتر فرو کردی توی سینهام…
: «من که الان سیرترین دختر دنیام آخه.»
30 دیدگاه
Comments feed for this article
اکتبر 1, 2010 در 6:57 ق.ظ.
hizom
Love It!
اکتبر 1, 2010 در 9:11 ب.ظ.
ترسا
کم پیدایی
اکتبر 1, 2010 در 11:04 ق.ظ.
MoHaMmAd
فوق العاده آقای دکتر … درود
اکتبر 1, 2010 در 9:10 ب.ظ.
ترسا
خوشحال که سلیقه ت بوده :)
اکتبر 1, 2010 در 1:07 ب.ظ.
پریا
ما هی دلمان می خواهد که
اکتبر 1, 2010 در 9:02 ب.ظ.
ترسا
خب 50 درصدش حله پس :) جدی به نظر من خیلی خوبه که کسی دلش بخواد
اکتبر 1, 2010 در 3:05 ب.ظ.
ساناز
این از اون نوشتهها بود که خوندنش خیلی حال داد. خیلی زیاد
اکتبر 1, 2010 در 9:01 ب.ظ.
ترسا
نوش :)
اکتبر 1, 2010 در 3:37 ب.ظ.
باران
این یکی از بهترین سوپرایزهایی هست که کسی که دوسش داری در حق ات بکنه ، از اون غافلگیری های خوب که حس خوبش تا ابد برات زنده می مونه .
عالی بود :)
اکتبر 1, 2010 در 9:00 ب.ظ.
ترسا
نمی دونم بگم امیدوارم حسش تا ابد به یاد بمونه یا از یاد بره به وقت جدایی احتمالی!
اکتبر 1, 2010 در 5:50 ب.ظ.
دیوونه
لامصب خوش به حالش
اکتبر 1, 2010 در 8:59 ب.ظ.
ترسا
:))
اکتبر 1, 2010 در 6:29 ب.ظ.
مهدی
عاااااااااااااااااااااااااالی
اکتبر 1, 2010 در 7:58 ب.ظ.
نسیم
خوب نمی گی آدم دلش می خواد؟ الان من با این دلی که دلش سورپرایز می خواد چی کار کنم اونوقت؟؟؟؟؟؟؟
اکتبر 1, 2010 در 8:59 ب.ظ.
ترسا
بعضیا این جورین. وقتی کسی رو دوس دارن می افتن به سورپرایز کردن. یه مدلش هم البته اینه که یه طرف مث من باشه و طرف دیگه مث تو نباشه. یعنی طرفت اصن از سورپرایز خوشش نیاد.
اکتبر 1, 2010 در 8:01 ب.ظ.
arsha
جان من نگو که باز یه کی دیگه.
اکتبر 1, 2010 در 8:56 ب.ظ.
ترسا
خیر قربان… نه یکی دیگه
اکتبر 2, 2010 در 1:39 ق.ظ.
ایمان
تصویر سازی فوق العاده بود،واقعاً فوق العاده
اکتبر 4, 2010 در 8:33 ب.ظ.
ترسا
چشماتون فوق العاده می بینه :)
اکتبر 2, 2010 در 3:26 ق.ظ.
باد
چه حسی خوش ایندی داد
منممممممممممممممممم می خواممممممممممم
منم روزای مهربون میخواهم
اونوقت ما باید دم کی رو ببینیم
اکتبر 4, 2010 در 8:33 ب.ظ.
ترسا
امبدوارم روزای مهربون تو هم از راه برسه. به هر حال نوشته های من همیشه درباره ی امروز و حال حاضر نیستن. بگذریم
اکتبر 2, 2010 در 3:59 ب.ظ.
نادون خان
ديدت به زندگي رو دوست ميدارم، مخصوصن اون پست هايي كه بحث هاي جدي تر دارن. (مثل برام دعا كنيد و خالق خدا نيست)
در آخر هم خوش به حال كسي كه با توئه، اميدوارم قدر تو رو بدونه و متوجه اين نكته باشه كه كمتر دخملي هست كه بتونه آزاد انديش باشه و …. (به دلايل سياسي بقيه اشو نميگم)
همواره سبز و شاد باشي
اکتبر 4, 2010 در 8:31 ب.ظ.
ترسا
خوبه چون ملت کمتر حوصله ی اون پست ها رو دارن. خوشحالم که باب طبع بوده.
اکتبر 5, 2010 در 5:41 ب.ظ.
srsh
ترسا باز دخمل شدی؟؟؟
اکتبر 2, 2010 در 11:31 ب.ظ.
srsh
آقا تبریک
به خاطر همون که می دونی
اکتبر 4, 2010 در 10:32 ب.ظ.
پریا
من دلم می خواست. او هم خواست. مشکلات اقتصادی نخواست. فاصله نخواست.
اکتبر 6, 2010 در 9:40 ق.ظ.
رورا
خيلي حال ميده…..من تجربه اش کردم ولي واسه من تو اداره بود و اسلام و مسلمين تو خطر مي افتاد اگه مي رفتم تو بغلش ولي اينقدر حس خوشمزه اي بود….خيلي چسبيد
اکتبر 7, 2010 در 12:26 ق.ظ.
باران
ترسا عزیز
امیدوارم جدایی ای در پیش نباشه .
تجربه من نشون داده که اصلا نباید به جدایی حتی احتمالی فکر کرد که اگه کرد حتما پیش می یاد .
به امید روزهای خوب برای شما تا ابد :)
اکتبر 7, 2010 در 7:33 ب.ظ.
snowy
منم هوس کردم : )
اکتبر 11, 2010 در 9:33 ب.ظ.
خلیل
سلام. حال دادی، ها!