پانزده-شانزده سالم بود. یک روز توی اتوبوس ٬در مسیر بازگشت به خانه٬ ناگهان فریاد از پسر جوانی برخاست. نگاهها به سویش کشیده شد. با خشم هوار میزد و مرد میانسال کناردستی را متهم میکرد که دارد دستمالیش میکند. مرد میانسال هم درآمد توی رویش که «فلان فلان شده٬ من زن و بچه دارم. تو لابد خودت تنت میخارد وگرنه این وصلهها به من نمیچسبد!». در همین اثنا دو تا کشیده هم خواباند زیر گوش پسرک. واکنش من چه بود؟ هیچ! دلم هری ریخت و اضطراب همهی وجودم را انباشت. واکنش مردهای دیگر چه بود؟ آنها که به حرف آمده بودند٬ گفتند «آقا جان٬ بیخیال! تمامش کنید. سوءتفاهم شده است!». واکنش راننده اتوبوس چه بود؟ زد زیر ترمز و دستور داد هر دو نفرشان پیاده شوند. گفت «هر دوتان بروید گم بشوید.». در آن میانه٬ تنها صدای اعتراضی که به رفتار مرد میانسال و بعد هم راننده شنیده شد صداهای زنانهای بود که از عقب اتوبوس به گوش میرسید. زنها بودند که عصبانیت خود را برملا میکردند٬ انگار میخواستند هر طور شده داد پسر جوان که منطقن ستمدیده و محق بود٬ ستانده شود.
این روزها -از قبال دعوای مفصلی که حول حرفهای شادی صدر شکل گرفته است- مدام دارم فکر میکنم مردسالاری به چه اطلاق میشود؛ فمنیزم برای به دست آوردن چه میجنگد؛ و این همه رفتارهای بیمارگون مردان جامعهی ما از کجا نشات میگیرد. مردسالاری نگرشی ست که در بطن جامعه جا میافتد و عرفی میشود و سپس در قوانین متجلی میگردد. این نگرش بر پایهی برتری جسمانی مرد بنا میگردد و در طول زمان تعمیم مییابد. اگر جنگ و نبرد تن به تن ناگزیر جوامع سنتی بوده است٬ مردسالاری باید ثمرهی طبیعی تاریخ بقا شمرده شود. اما مشکل جامعهی فعلی ما محدود به نگرش مردسالارانه که طبیعتن باید دغدغه و هدف نخست فمنیزم باشد٬ نیست. مثالهای حساسیت برانگیز خانم صدر هم ربطی به آن نگرش احیانن غالب ندارد. متلک گفتن٬ دستمالی کردن٬ کتک زدن٬ حریم شکستن٬ و تجاوز کردن نه نشانههای مردسالاریند و نه نتیجهی آن. اگر همینها در گذشتهی تاریخی ایران کمتر اتفاق میافتادهاند٬ به معنی آن نبوده است که ایران قاجار و پهلوی کمتر از ایران امروز مردسالار بوده است. اگر همهی اینها با شیوع بالا در امریکای شمالی رخ بدهد٬ آن جوامع را مردسالار نمیکند. کما این که جامعهی عربستان سعودی را متلک نگفتنها و شیوع پایین تجاوزات جنسی به جامعهای غیر مردسالار بدل نکرده است. اینها شاید تنها علائم بیماری واگیر جنسی/اجتماعی باشند که هر روز از بین ما طعمههای جدید میگیرد. مرد و زن هم ندارد خیلی. توری پهن شده است که ماهیان مذکر و مونث هر دو صید آنند. بازار مکارهای ست انگار که مردهایی جنس بنجل عرضه میکنند و زنهایی هم هستند که مشتریان مشتاق همین بازارند. وگرنه ما همه میدانیم رفتار غلط اگر پاداش نگیرد و قدر نبیند٬ بالاخره خاموش میشود.
از قضا ارزشهای بطئی جوامع مردسالار است که از خشونتورزی عیان با جنس ضعیف اجتناب میکند؛ زن را محصور و مهجور میپسندد؛ و مردی را ارج میگذارد که عضلانیتر باشد و جنگجوتر و نه انسانتر. سرانجام غریزی/داروینی زیستن است که مرد نحیفتر٬ کوتاهتر٬ و صلحجوتر را در میدان نبرد از پا در میآورد و حذف میکند. ارزشهای مردسالارانهی خانوادهگی ست که کودک مذکر را بیاکراه و بیرحم تنبیه فیزیکی میکند و در مقابل از او میخواهد دست و صدا روی خواهرش بلند نکند.در همین اعتراضات اخیر ببینید نسبت آسیبدیدهگان٬ زندانیان٬ و کشتهشدهگان مرد چند برابر زنان است. حالا مقایسه کنید پوشش خبری را که قتل ندا میگیرد با پوشش خبری دیگر ازدسترفتهگان وقایع بعد از انتخابات. این همان غلبهی ذهنی ارزشهای بطئی مردسالارانه است که ادعا میکنم بذرش را از کودکی در ذهن همهی ما پاشیدهاند. پیش از این هم بارها گفتهام ٬به زعم من٬ مردان از کودکی٬ در دوران تحصیل٬ طی دورهی خدمت نظام وظیفه٬ و سپس در عرصهی اجتماعی چنان هدف خشونت قرار میگیرند که از ایشان موجودات پارادوکسیکال میسازد؛ ترسو و درعین حال متوحش٬ صلب و متعصب و در عین حال هرهری مذهب٬ ماجوران بیارج و بیشان. احقاق حقوق زن در چنین جامعهای مستلزم عوامل مختلف است و یکیش هم احیای شان انسانی مرد. وقتی اخلاق غالب در جامعهای اخلاق زور باشد٬ هرکس زورش بچربد و تیغش بیشتر ببرد زور میگوید و میبرد. هر مرد در ناخودآگاه خویش میداند ٬در شرایط برابر٬ آسانتر از یک زن هزینه میدهد٬ طعن میشنود٬ کتک میخورد٬ و شکنجه و کشته میشود. مردهای پارادوکسیکال خشونتدیدهاند که برای رسیدن به معشوق غیرتی میشوند و جلوی همهی پسرهای محل در میآیند؛ پاشنهی در خانهی دختر را از جا در میآورند و به پای پدر عروس میافتند؛ دختر که جوابشان میکند٬ اسید میپاشند تو صورتش؛ و اگر رخت دامادی به تن کنند٬ زنشان -یعنی مایملکشان- را کتک میزنند. همین پارادوکسی که نمیدانی آخرش با یک پسرک یکلا قبای سر به زیر طرفی یا یک جانور درندهی گردن کلفت! شانی برای خود قائل نیست. کرامتش وابسته به غیر است نه قائم به خویش. شان و کرامتش در دیگری تعریف می شود و چون در خودش چیز قابلی نمی بیند، احترام و کرامت و شأن را یا به التماس می طلبد و یا به زور. وقتی حس می کند تکریم شده است که توی سر و دهانش نزده اند.
آن قصهی اول را دوباره مرور کنید. به نظرتان اگر مردی توی همان اتوبوس زنی را آزار داده بود واکنشها چه میتوانست باشد؟ عین صحنهای را که دیدهام برایتان نقل میکنم. این بار داستان در یک مینیبوس اتفاق افتاد و من ۱۹ سالم بود. ترمز کشیده شد و راننده با تشر دستور داد مرد متجاوز وسط اتوبان همت پیاده شود. مرد متجاوز لام تا کام حرف نزد و سرش را انداخت پایین و از صحنه گریخت. باز اضطراب سراپای وجود مرا گرفته بود و دست و پایم را گم کرده بودم. آنقدر شرمنده بودم که دلم خواست از ماشین پیاده شوم؛ جوری که انگار خودم خطاکار اصلیم. مردان دیگر رو ترش کرده بودند و زیر لب مرد هوسباز را شماتت میکردند و زن را دلداری میدادند. زنها فریادهای انتقامجویانهشان خشمگینتر و رساتر از خاطرهی اتوبوسی من فضا را آکنده بود. نمیدانم آن رعشهی مضطرب را چند مسافر مرد دیگر در همان موقعیتها تجربه کردهاند. نمیدانم دقیقن ناشی از این بود که همجنس من چنان عمل شنیعی را مرتکب شده بود یا شرم این بود که از اعتراض کردن هراس داشتم. یک چیزی٬ وحشتی گویا حک شده بود در وجودم که میگفت نباید سریع برآشوبی و به دادخواهی برخیزی. حتی اگر حق مطلقن با تو باشد٬ حتی اگر از حق مطلقی دفاع میکنی٬ شمشیر داموکلسی هست بالای سرت که هر آن شاید فرود بیاید. اول دور وبرت را خوب بپا و شمشیر را که ندیدی٬ نقشهای طرح کن مگر حقی را بستانی. بیگرو معترض شدن و افسار گسیختن را بگذار برای وقتی که هیچ چیز مهمتری برای از کف دادن نداری و البته آنوقت پیه تودهنی محکم محتمل خوردن را نیز به تن بمال. من یکی از همان مردان سستمایه و الکنم که ٬بهوقت اضطرار٬ خود مضطر میشود؛ بعضی وقتها ترجیح میدهد حق مسلمش را بگذارد و بگذرد؛ آن قدر توی دهنش زدهاند که عادت کرده است حرفهایش را ببلعد و هیچ نگوید.
51 دیدگاه
Comments feed for this article
آوریل 29, 2010 در 3:53 ب.ظ.
خودم
درود بر شما.
آوریل 30, 2010 در 3:57 ق.ظ.
ترسا
باز هم ممنون از لینک
آوریل 29, 2010 در 4:39 ب.ظ.
ناشناس
منون
آوریل 30, 2010 در 3:58 ق.ظ.
ترسا
؟ احتمالن این «ممنون» بود که خب خواهش :)
آوریل 29, 2010 در 9:04 ب.ظ.
من رها
اولین باری که مردی توی تاکسی دستش را برد زیر رانم. راهنمایی بودم. ترسیدم. هیچی نگفتم تا مدت ها بهش فکر می کردم و گریه.
حالا ولی برام عادی تر شده!
آوریل 30, 2010 در 4:03 ق.ظ.
ترسا
بذار من یه قصه ی دیگه تعریف کنم پس. 3 سال پیش دوست صمیمی بنده که اصولن با آزانس در سطح شهر تردد می کرد، تصمیم گرفت یه مدت برای کاهش هزینه ها از تاکسی های معمولی استفاده کنه. همون هفته ی اول این تغییر عادت بود که با هیجان زنگ زد که زن کنار دستیش تو تاکسی همین کاری رو باهاش کرده که اون آقا با شما کرده بود. می پرسید این رفتار تو تاکسی ها شایعه یا نه؟! من نمی دونستم چی باید بهش جواب بدم. هنوز فکر می کنم اون اتفاق یه استثنا بوده. اما یه چیزی رو مطمئنم. این مردهای احتمالن مریض احوال که همچین کارهایی رو تو تاکسی ها میکنن حتمن گاهی فیدبک مثبتی هم دریافت کردند. وقتی میگم بیماری جنسی/اجتماعی فراگیر یعنی ما به ازای چنان مردانی، چنین زنانی هم هستند وگرنه افرادی که همیشه سرشون به سنگ می خوره، به زودی راه دیگه ای پیدا میکنن تا به هدفشون برسن.
آوریل 29, 2010 در 9:38 ب.ظ.
مسعود
من معمولاً میخونم و لذت میبرم و موزیانه کامنت نمیزارم
انسان موجود پیچیده ای هست و مواردی هست که نسبت به رفتاری یکسان واکنشهایی بعضاً کاملاض متضاد نشان میدهد… شما هم هیچ استبعادی ندارد که یک روز مشابه همون رفتارهای دیگران رو انجام بدی در واکنش به هتک حرمت(!)…
معمولاً دیفالت آدمهایی مثل شما (اگه اینهایی که راجع به خودتون گفتید حقیقت داشته باشه که بنظرم بخش اعظمش داره) این هست که همیشه تو سری خور باقی میمونند ولی یه وقتهایی همچین مدافع حقوق میشید که معمولاً یکی از طرفین (یا شما یا اون یکی ) تا پای چوبه دار میره… اگه هم تابحال براتون این فرازها پیش نیومده نگران نباشید… چون بی شیله پیله نوشتی بی شیله پیله هم کامنت گذاشتم
آوریل 30, 2010 در 4:06 ق.ظ.
ترسا
مسعود جان، واقعیت اینه که خود من از فاصله ی 19 سالگی تا امروز فراوون تغییر کردم. اما مهم این بود که در چنان شرایطی قرار گرفتم و می دونم واکنش نشون دادن ها و واکنش نشون ندادن ها مقدماتی داره. خواستم بگم مردها خودشون قربانیان سیستم مردسالارند. من امروز جزو کسانی هستم که اکیدن معتقدم هزینه رو باید برای مجرم بالا برد. امروز واکنش نشون میدم.
آوریل 30, 2010 در 10:33 ق.ظ.
مسعود
من در کل با صحبتات خیلی موافقم… این شوپنهاور مرحوم هم به چیزهایی نوشته و پیش بینی این روزها رو کرده بود… وقتی سیستمی درست میشه که توی اون مردها از مرد سالار بودن لذت میبرن و از طرفی خودشون هم میدونن داره اجحاف میشه مثلاً به زن ها (هرچند که در عمل همون مردسالار باقی میمونند) یکجور ترحم مسخره و یکجور حس خودقهرمان بینی در قبال چنین رویدادهایی توشون زنده میشه… من خودم یکی از طرفدارهای پروپا قرص حقوق خانومها هستم ولی اینم یادمون نره که از همین نقاط ضعف و سوراخ های سیستم مردسالارانه زنها هم بخوبی یاد گرفتند چجوری استفاده کنند…
راستی اون کامنت بالایی من یه چیزی کم داشت اون بالاش که یادم رفت
من معمولاً وقتی نوشته هات رو میخونم، لذت میبرم و موزیانه کامنت نمیزارم ولی این یکی خیلی فرق داشت
مِی 1, 2010 در 8:56 ق.ظ.
ترسا
مسعود جان راستش هم موافقم که دلسوزی جمعی و اغراق آلود برای زن احتمالن خودش باید از تظاهرات مردسالاری باشه. از نظر من مردسالاری فحش نیست. در یه جمله اشاره کردم و راستش چند بار تا همین امروز درباره اش نوشتم که تو این وبلاگ اثری ازش نیست که مردسالاری ناگزیر تاریخی و بیولوژیک بوده. حالا اگه یه چیزی تا دیروز ناگزیر بوده به این معنی نیست که از امروز تا ابد هم باید ناگزیر بمونه. مثل این می مونه که بگی چون تا دیروز مردم از باکتری میمردن و این یه جور جبر تاریخی بوده بنابراین امروز هم کسی حق نداره از آنتی بیوتیک استفاده کنه. چیزی که تو کامنتت هست و من خیلی باهاش موافقم همینه که مردسالاری اگر هم بد باشه عجیب با تار و پود ما عجین شده و همون قدر در ذات آقایون وجود داره که در ذات خانومها
آوریل 29, 2010 در 10:45 ب.ظ.
srsh
شانی برای خود قائل نیست. کرامتش وابسته به غیر است نه قائم به خویش. شان و کرامتش در دیگری تعریف می شود و چون در خودش چیز قابلی نمی بیند، احترام و کرامت و شأن را یا به التماس می طلبد و یا به زور.
این پست یه جور جواب بود واسه ابهام و سوالای من که چی میشه که مردها سر و ته یه کرباس میشن
این که با همشون یه جور رفتار میشه ، تو سربازی ، کودکی و…
کاش میشد بدونیم چقدر مقصریم در اتفاق هایی که در نسل های بعدی میفته و مقصر اصلی میشیم مایی که در کودکی دنیاشون رو تشکیل میدیم
همه رو می خونم ولی عاشق تحلیل هاتم
آوریل 30, 2010 در 4:08 ق.ظ.
ترسا
واقعن مهمترین کارها اینه که هرکس از فرزند خودش شروع کنه و تربیت رو هم منحصر به نصیحت کردن فرزندان نکنه. تربیت یعنی فرزند رفتار درست رو در روزمره های والدین مشاهده کنه.
آوریل 30, 2010 در 2:32 ق.ظ.
لینکهای روز: مردسالار حقیری که منم « بامدادی
[…] مردسالار حقیری که منم » ترسا و قیلوله اش در همین اعتراضات اخیر ببینید نسبت آسیبدیدهگان٬ زندانیان٬ و کشتهشدهگان مرد به زن را. مقایسه کنید پوشش خبری را که قتل ندا میگیرد با پوشش خبری دیگر ازدسترفتهگان وقایع بعد از انتخابات. این همان غلبهی ذهنی ارزشهای بطئی مردسالارانه است که می گوید جان زن از جان مرد ارزشمندتر است، که ادعا میکنم بذرش را از کودکی در ذهن همهی ما پاشیدهاند. پیش از این هم بارها گفتهام ٬به زعم من٬ مردان از کودکی٬ در دوران تحصیل٬ طی دورهی خدمت نظام وظیفه٬ و سپس در عرصهی اجتماعی چنان هدف خشونت قرار میگیرند که از ایشان موجودات پارادوکسیکال میسازد؛ ترسو و درعین حال متوحش٬ صلب و متعصب و در عین حال هرهری مذهب٬ ماجوران بیارج و بیشان. احقاق حقوق زن در چنین جامعهای مستلزم عوامل مختلف است و یکیش هم احیای شان انسانی مرد. وقتی اخلاق غالب در جامعهای اخلاق زور باشد٬ هرکس زورش بچربد و تیغش بیشتر ببرد زور میگوید و میبرد. هر مرد در ناخودآگاه خویش میداند ٬در شرایط برابر٬ آسانتر از یک زن هزینه میدهد٬ طعن میشنود٬ کتک میخورد٬ و شکنجه و کشته میشود. هر مردی میداند که قربانی نخست ارزشهای مردسالارانه خود اوست مگر خلافش ثابت شود. […]
آوریل 30, 2010 در 11:27 ق.ظ.
منصوره
عجب!
من هميشه خيال مي كردم اين زن بودن است كه در اين فرهنگ اينقدر سخت است.
حرفهايت خيلي تازگي داشت برايم.
فقط اينكه خواستم بگويم فكر نكن آن دختري كه آن روز از اتوبوس اخراج نشده و مانده و همدردي هاي مردان و زنان را شنيده حال و موقعيت بهتري داشته نسبت به آن پسركي كه همراه متجاوزش پياده شده. شايد نداني اما اين حمايت هاي اينگونه هم دردهاي خاص خودش را دارد.
ضمنا نمي دانم آن تجربه اي كه گفتي در 15 سالگي برايت اتفاق افتاده را چند بار ديگر شاهد بوده اي در سالهاي بعد از آن ؟ صحنه اي كه من هيچوقت نديده و نشنيده ام.
اما تقريبا مطمئنم كه تجربه 19 سالگي ات بارها و بارها اتفاق افتاده است. اين تجربه براي تمام آدمهاي اين شهر بسيار بسيار تكراري شده است
راستي در مورد اينكه گفته اي «رفتار غلط اگر پاداش نگیرد و قدر نبیند٬ بالاخره خاموش میشود.»
من يك زماني زياد در اين باره فكر مي كردم. اينكه چرا بايد به يك بچه محصل كه قطعا نمي تواند هيچ پاداشي بدهد! متلك گفته شود يا دستمالي شود يا خيلي خانم ها كه اصلا تيپ و رفتارشان كاملا مشخص است كه اينكاره نيستند.
يك بار جايي خواندم يا شايد هم شنيدم كه اين افراد از ترساندن و اصلا نگاه ترس خورده طرف مقابل لذت مي برند.
من اين تفسير را قبول دارم براي اينكه تجربه به من ثابت كرده كه هروقت در برابر اين رفتارها نجابت به خرج بدهي، سرت پايين بياندازي و صدايت درنيايد، اين متلك ها و دستمالي كردن ها تمام نميشود اما اگر همان لحظه شروع اين آزارها برگردي زل بزني توي صورت طرف و به او بفهماني كه ساكت نمي نشيني، بلافاصله تمام مي شود.
ضمنا اين را هم بگويم كه معمولا از خواندن اينجا لذت مي برم
پايدار باشي
مِی 1, 2010 در 9:08 ق.ظ.
ترسا
من اشاره ام به شیوع مردآزاری یا زن آزاری جنسی نبود. تو همه جای دنیا و همه جای تاریخ زن آزاری پدیده ی به مراتب شایعتریه. چیزی که خواستم نشون بدم تفاوت و تشابه برخوردها بود. به نظر من خیلی از این برخوردها -حتی وقتی ظاهر دلسوزانه و حمایتی دارن- از همون ناخودآگاه مردسالار نشات میگیرن.
تا یه حدی هم همون طور که گفتی داستان بر می گرده به لذت از آزار دادن. ولی چون من این لذت رو همرده ی اختلال شخصیت های اگرسیو می دونم و در ضمن با این آقا پسرهای تینیجر هم بزرگ شدم و می دونم اکثرشون دنبال چیز دیگه ن، دلیل اصلی متلک پرونی و … اون لذت سادیستیک نمی دونم.
حرف من هم این نبود که واکنش اعتراضی انجام نگیره. ولی یه نگاه اگه به اطراف بندازیم می بینیم در مقابل شئونی که تو خیابون ها توسط مردان شکسته میشه، زنانی هم همیشه هستند که استقبال میکنن. حتی اگه شمار اون زن ها خیلی کمتر از آقایون حرمت شکن هم باشه، امید به وجودشون عده ی زیادی رو به نفع بردن از حرمتشکنی متمایل میکنه. داستان معترض شدن مستقیم و معترض نشدن هم نیاز به یه درک عمیق داره. بذار فقط یه مثال بزنم و بگذرم. سایکوپدها از فیدبک منفی طرف هم لذت میبرن. یعنی رفتارشون با اعتراض طرف مقابل تشدید میشه.
آوریل 30, 2010 در 1:09 ب.ظ.
من رها
به نظر من همون ساکت موندنم توی اون اولین بار. خودش یه عکس العمل مثبت تلقی می شه واسه یارو!
حالا من یه داستان دیگه. 2 یا3 سال پیش رفته بودیم فرودگاه برای استقبال مامانم و چندتا از هم سفریاش. 3تا از این سبد چرخ دارا رو سپرده بودن دست من تا مامان اینا بیان. یه مردی چند دفه اومد پلکید اون دور و بر و آخر سر دست کرد که برداره یکیشو. من وایسادم جلوش. ندادم سبدو. اون کشید. یه عالمه زن و مرد و بیشتر زن دور و برمون جمع شدن. ولی هیچکی هیچی نمی گفت به اون مرتیکه. آخر من و کشید و من پرت شدم روی زمین و پام زخمی شد. ولی سبد رو ول نکردم. فقط 2 یا3تا از زنا گفتن دست بردار دختر!
من می گم تا وقتی که خود زن ها باور دارن که حق مال مرد جماعته چیزی درست نمی شه.
مِی 1, 2010 در 9:14 ق.ظ.
ترسا
فکر می کنم مثالی که زدی بر می گرده به پاتولوژی های دیگه تو جامعه ی ما. یه بار خود من هم شاهد یه دزدی خودرو بودم و تا چند لحظه داشتم فکر می کردم این یه دعوای زناشویی عادیه (!!!) که مرد داره تو خیابون زنش رو کتک میزنه یا چیز دیگه! قربونش برم مشکلات ماها که یکی دو تا نیست!
شاید اکثر وقت ها اعتراض کردن بهتر از ساکت موندن باشه ولی حرف من اینه که ساکت موندن و بی اعتنایی کردن قطعن بهتر از واکنش مثبت نشون دادنه. در مورد پسرهای نوجوون من شاهد این بودم که بین خودشون همین جوری بابت آزارهای خرد جنس مخالف مفتخر به دریافت مدال شجاعت و جسارت میشن. حالا وقتی جنس مخالف هم به هر نحوی به این مدا صحه میذاره دیگه وشع پیچیده تر میشه. در ضمن بگم این پدیده ی متلک پرونی و دستمالی و … فقط منحصر به ایران و جوامع جهان سومی نیست. اگرچه تو یه کشور اروپایی معمولن به یه سن خاص و یه قشر خاص محدوده.
مِی 1, 2010 در 1:37 ق.ظ.
سبزه قبا
»اگر همینها در گذشتهی تاریخی ایران کمتر اتفاق میافتادهاند٬ به معنی آن نبوده است که ایران قاجار و پهلوی کمتر از ایران امروز مردسالار بوده است.»
جمعیت اون موقع کمتر و مراودات بیشتر خانوادگی بوده و افراد موقعیت کمتری میداشتند برای اینکه ناشناس بمانند و هر کار خواستند بکنند. مهمتر از اون٫ ما که حتی امروز٫ آمار تجاوزات رو هم نداریم چطور میتونیم نسبت به آمار متلک در زمان قاجار نظر بدیم.
در مورد ندا گفتید. از شهدای جنبش ندا و سهراب بیشتر در یادها موندند. چون ازشون فیلم و عکس در دست بود. و اگر ندا کمی بیشتر از سهراب مطرح شد بخاطر زن بودنش نبود دلیلش٫ ثبت مرگ مظلومانه و بیصدایش بود در دوربین. هر چند که باهاتون موافقم بطور کلی کشته شدن زنها دراماتیک تره شاید در ذهن تاریخی مردها٫ مظلوم بودنشون نقش بسته.
مِی 1, 2010 در 9:22 ق.ظ.
ترسا
مثال تو دست من کم بود ولی اگه به این باور داری که کشته شدن زن دراماتیکتره با هم موافقیم. من ریشه ی این دراماتیکتر بودن رو تو مردسالاری داروینی می دونم که راستش بحثش از مجال این متن خارجه.
نکته ای که انگار با هم موافق نیستیم اینه که آزارهای جنسی تظاهرات مردسالاری نیست. من معتقدم این ها پاتولوژی ها و بیماری های جامعه ایه که مجاری برقرار کردن روابط انسانی و جنسی محترمانه و طبیعی بسته شده. آدم ها تو این جوامع برای برقرار کردن ارتباط مجبورن با موانع زیادی دست و پنجه نرم کنن و طبیعتن به راه های اکتوپیک و غیر طبیعی رو می آرن. از نظر من «متلک» معمولن یه پیام برای اعلام حضور و مطالبه ی توجهه. اگر دخترها و پسرها به صورت معمول هم رو در جمعیت های دوستانه یا کاری معمول ملاقات می کردن و مانعی برای ارائه ی پیام نداشتن و زیر نگاه قضاوت دیگران بودن، شیوع پیامرسانی متلک پران (!) خیلی کمتر میشد.
مِی 1, 2010 در 5:05 ق.ظ.
لینکهای روز: مردسالار حقیری که منم « آینهی بامدادی
[…] مردسالار حقیری که منم » ترسا و قیلوله اش در همین اعتراضات اخیر ببینید نسبت آسیبدیدهگان٬ زندانیان٬ و کشتهشدهگان مرد به زن را. مقایسه کنید پوشش خبری را که قتل ندا میگیرد با پوشش خبری دیگر ازدسترفتهگان وقایع بعد از انتخابات. این همان غلبهی ذهنی ارزشهای بطئی مردسالارانه است که می گوید جان زن از جان مرد ارزشمندتر است، که ادعا میکنم بذرش را از کودکی در ذهن همهی ما پاشیدهاند. پیش از این هم بارها گفتهام ٬به زعم من٬ مردان از کودکی٬ در دوران تحصیل٬ طی دورهی خدمت نظام وظیفه٬ و سپس در عرصهی اجتماعی چنان هدف خشونت قرار میگیرند که از ایشان موجودات پارادوکسیکال میسازد؛ ترسو و درعین حال متوحش٬ صلب و متعصب و در عین حال هرهری مذهب٬ ماجوران بیارج و بیشان. احقاق حقوق زن در چنین جامعهای مستلزم عوامل مختلف است و یکیش هم احیای شان انسانی مرد. وقتی اخلاق غالب در جامعهای اخلاق زور باشد٬ هرکس زورش بچربد و تیغش بیشتر ببرد زور میگوید و میبرد. هر مرد در ناخودآگاه خویش میداند ٬در شرایط برابر٬ آسانتر از یک زن هزینه میدهد٬ طعن میشنود٬ کتک میخورد٬ و شکنجه و کشته میشود. هر مردی میداند که قربانی نخست ارزشهای مردسالارانه خود اوست مگر خلافش ثابت شود. […]
مِی 1, 2010 در 5:41 ق.ظ.
نسوان
دیدگاه جالبی بود. در یک سیستم غلط همه ما قربانی می شویم. زن و مرد ندارد.
مِی 1, 2010 در 9:26 ق.ظ.
ترسا
در این که شکی نیست. مگه میشه نصف جامعه آسیب ببینه و نصف دیگه ای که وابسته به نصف اوله آسیب نبینه؟ مگه میشه تو یه خونواده ی عادی، روز و شب و در عرصه ی جامعه مادر و خواهر آزار ببینن و این آسیب ها به داخل زندگی خونوادگی سرریز نکنه؟ حرف من این بود که تازه برخلاف ظاهر زن ستیزی که این فرهنگ داره، مردستیزی پنهانش خطرناکتر و دردناکتر نباشه، چیزی هم کمتر نداره!
مِی 1, 2010 در 9:45 ب.ظ.
mml
خیلی خوشم اومد.همه دو یه علم برداشتن که یا ما این کاره نیستیم،یا اینکه دمت گرم خانم صدر بی سواد!اینکه کسی طرز فکر مختص به خودش داشته باشه و مستقل باشه تو این وضعیت قدرت خیلی زیادی میخواد.
مِی 2, 2010 در 9:08 ق.ظ.
ترسا
من شادی صدر رو ستایش می کنم؛ نه به خاطر مقاله ی اخیرش الزامن… البته حتی به نظرم تبعات مقاله ی اخیرش هم خیر بود. ضمنن همون طور که تو هم گفتی، نوشته ی من پاسخ به شادی صدر نیست.
مِی 2, 2010 در 12:34 ق.ظ.
نيلگون
عالي
ممنون از اين نوشته.
مِی 2, 2010 در 9:09 ق.ظ.
ترسا
خواهش :)
مِی 2, 2010 در 1:53 ق.ظ.
رنجیده
تحلیل خوبی بود ولی قصه اش خیلی دور از ذهن بود!! زنها در این مسیر بی پناه و بی یاورند.. راننده ترمز بزنه مرده رو پیاده کنه؟ شوخی میکنید؟! مردهای دیگه چشم غره برند؟ باز هم شوخی میکنید؟! من که یک دخترم، سر این قضیه از یک مرد سیلی هم خوردم.. مزاح می فرمایید.. کسی که تو این خیابونها سوار اتوبوس و مینی بوس شده میفهمه که این یک داستان هست که راستان نیست!!
مِی 2, 2010 در 9:12 ق.ظ.
ترسا
داستانی که تعریف کردم عین مشاهده ی خودم بوده تو سال های دور. پسر/مرد آزاری هم قطعن به اندازه ی زن آزاری تو مملکت ما شایع نیست. تفاوت برخوردهای جنسیتی و روای خشونت بر مردان هم خیلی شایعه و کافیه کمی با دقت نگاه بشه و مثال های روزمره ش تو جامعه مون رویت بشه.
مِی 2, 2010 در 6:59 ق.ظ.
بهار
مرسي مرسي
من اين نوشته رو خيلي خيلي دوست داشتم. خيلي زياد خيلي.
يه چيزي هم خودم اين مدلي نوشته بودم كه ميخواستم بگذارم روي وبلاگم اما شما زودتر نوشتيد.
يه همچين چيزي هم چند وقت پيش به رفيقم گفتم برگشت به من گفت: خاك بر سرت كه مردسالار شدي و طرف مردها رو گرفتي.
P:
ولي معركه بود و من دوستش داشتم. به هر حال مرسي.
جوابتون به كامنتها رو بيشتر دوست داشتم.
مِی 2, 2010 در 9:12 ق.ظ.
ترسا
بهار جان، خوشحالم که دوستش داشتی.
مِی 3, 2010 در 1:45 ق.ظ.
حمیدرضا
ما که هر چه می گوییم درشت بنویس انگار نه انگار… به هر صورت… پستی که نوشته ای جهت گیری خوبی دارد… اما کلی گویی درش زیاد است… مثلا اما مشکل جامعهی فعلی ما محدود به نگرش مردسالارانه که طبیعتن باید دغدغه و هدف نخست فمنیزم باشد٬ نیست…این نشناختن مساله یاصلی فمنیسم است… دور باطلی که رواج پیدا کرده وراه به جایی نمی برد… اگر بخواهم نقدت را کامل بنویسم طولانی می شود که با وضع خراب تایپ کردن من جور در نمی آید. از طرف دیگراین بحث احتیاج به مقدمه و شناختن بسترش دارد.کتابی هست به نام از مدرنیسم تا پست مدرنیسم/ لارنس کهون مقالاتش را جمع آوری کرده … چند مقاله یبسیار مهم درباره ی فمنیسم دارد. اگر خواندی و ذهنیت پیدا کردی بگو که نظرم را بدهم… هر چند که آن وقت فکر نمی کنم احتیاجی باشد… این کتاب را هم سعی کن از کتاب خانه بگیری فکر می کنم حالا خیلی گران شده باشد… همین
مِی 3, 2010 در 11:15 ق.ظ.
ترسا
نمی دونم شما جوابهای من به کامنتهاتون رو اصلن خوندید یا نه. قاب من تو وردپرس فونتی غیر از این رو منتشر نمیکنه.
سعی می کنم بخونم این هایی رو که معرفی کردید و اگر خوندم خبرش رو میدم. ممنون
مِی 3, 2010 در 2:30 ب.ظ.
مژده
ترسا جان اين نوشته ات محشر بود
مِی 4, 2010 در 8:32 ق.ظ.
ترسا
نوش جان. مرسی که می خونی
مِی 3, 2010 در 3:53 ب.ظ.
مترسک
از وقتی این موضوع مرح شده تا الان نوشتهها و تحلیلهای زیادی دربارهش خوندم میتونم بگم این نوشتهی شما یکی از منصفانهترین و واقعبینانهترینهاش بود. خودم فعلن نظری در این مورد ندارم فقط دارم با روند و نحوهی تفکر افرادی که از جنبههای مختلف به این قضیه نگاه میکنن آشنا میشم.
مِی 4, 2010 در 8:35 ق.ظ.
ترسا
این که فقط یک گوشه از چیزهاییه که باید گفته بشه. فارغ از این که تو نوشته ی خانوم صدر چه کسانی متهم شدند، باید دونست که خیلی از همین متهمان از وضعیت فعلی دل خوشی ندارند.
مِی 4, 2010 در 5:49 ق.ظ.
mirzafarangi
ترسا جان به نکات خوبی اشاره کرده اید من هم نظری در این مورد دارم که گرچه به پست شما مستقیما مرتبط نیست ولی به نوشته ی خانم صدر و این قضایا ارتباط دارد، دوست داشتم اینجا بنویسمش:
اتفاقی که ما امروز باهاش مواجهیم مبارزه با قوانین اسلام در مورد ازدواج و روابط زن و مرد است که بنا به دلایلی ما این قوانین را امروزی نمی بینیم، این قوانین در نهایت به کمک عوامل دیگر منجر به فرهنگ امروزی ما شده اند که در آن در ظاهر به حقوق زنان تجاوز می شود، ولی نکته ای که هیچ گاه به آن پرداخته نمی شود حقوق پایمال شده مردان در این فرهنگ است.
در فرهنگ کنونی ما مردان بسیار بیشتر از زنان حق ارتباط با جنس مقابل را از دست داده اند، آنقدر بر در و دیوار نوشته ایم:» زن در حجاب همچون گوهری است در صدف» که بر زنان ما این امر مشتبه شده است که «زن گوهر است» و امروزه بعضی (تاکید می کنم بعضی) از فعالان حقوق زنان چنان داد سخن می زنند که گویا این زنان معصوم و گوهر هیچ گونه میل جنسی ندارند و این فقط شهوترانی مردان وحشی خوست که موجب ایجاد روابط جنسی می شود. به هر حال در فرهنگ امروزی ما آنچه رابطه بین دو جنس را ممکن می کند همین متلک پرانی های خیابانی است، که اگر این زنان معصوم به متلک ها اعتنایی نکنند می توانند از شر مردان در امان بمانند.(که شما هم به خوبی به این مورد اشاره کرده بودید)
از سوی دیگر همین قوانین غلط ازدواج همانقدر که سواستفاده مردان را در پی داشته، موجب سواستفاده زنان هم شده است. اگر مردان حق طلاق و ازدواج موازی دارند، زنان هم از حق عظیمی به نام مهریه سود می برند.مردان و زنان ما می توانند به کمک یکدیگر در مقابل این قوانین بایستند، حال آنکه متهم کردن مردان به ایجاد مردسالاری، همدردی مردان را از بین می برد.
مِی 4, 2010 در 8:45 ق.ظ.
ترسا
میرزا جان، من خودم زیاد به مقوله ی مهریه پریدم و با فلسفه ش هم زیاد مشکل دارم. این حرفها که برای روز مبادا باید تضمینی وجود داشته باشه هم به خرجم نمیره. معتقدم مهریه اضافه کردن یک مشکله به مشکلات دیگه و یه روزی این مشکل اضافی باید حل بشه. با اون مثال گوهر در صدف و تعبیری که ازش داشتی مخالفم اما مثل تو فکر می کنم شهوت هم مثل خیلی چیزای دیگه دو سر داره؛ سر مردانه و سر زنانه! اصولن هم شهوتی اگر در کار نبود نسل انسان مثل هر جانور دیگه ور افتاده بود. به نظرم سوءاستفاده کردن یه جور بهره بردن از مزیت حیاتیه و عین شهوت از میل به بقا ناشی میشه و اگر زمینه ش رو برای انسان فراهم کنی، سخت بتونی جلوش رو بگیری. اگر به قول تو زن ها مزیت های حیاتی رو تو محدودیت هاشون پیدا میکنن و ازش سوءاستفاده میکنن جای تعجب و گلایه نیست. چیزی که جای گله گذاری داری اینه که فقط این سوءاستفاده ها در مورد مردان زشت و قبیح شمرده بشه.
مِی 4, 2010 در 5:00 ب.ظ.
mirzafarangi
حرف من هم گلایه از زنان نبود، همین زشت بودن سواستفاده ها در مردان و نه در زنان بود.
ترسا جان،دیشب یکی از دوستانم خودکشی کرده، حال خوشی ندارم، شاید بعدها بیشتر در این مورد با هم حرف زدیم.
ارادتمند
میرزا
مِی 6, 2010 در 9:47 ب.ظ.
ترسا
امیدوارم زودتر حال و روزت مساعد بشه میرزا جان.
مِی 4, 2010 در 5:54 ق.ظ.
mirzafarangi
خلاصه حرف من این است که اولا این اوضاع را مردان ایجاد نکرده اند، زنها چه با سر فرود آوردن و چه با لجبازی در ایجاد این وضعیت دخیل بوده اند، ثانیا زن ها هم از این اوضاع سو’استفاده کرده اند.
شرمنده که کامنتم اینقدر طولانی است.
مِی 8, 2010 در 5:02 ب.ظ.
کیمیا
پس هیشکی با من موافق نیست که جامعه غرب به شکل بدتری دچار مرد سالاری شده؟اونقدر که زنها همهءتلاششونو میکنن که خوشایند مردا باشن؟ به نظر شما اینطور نیست؟در و دیوار شهراشون پر از توهین و متلک و هزار جور از این موارده اما ککشون نمی گزه.چون فقط میخوان مردا راضی باشن.شایدم ما مشکل داریم؟
مِی 9, 2010 در 1:10 ب.ظ.
ترسا
کیمیا جان، من فکر می کنم سطح اول مردسالاری اینه که آدم ها در شرایط معین نه بر اساس لیاقت بلکه بر اساس مرد بودن واجد امتیاز بشن. این که مردها سعی کنن باب میل خانوم ها باشن یا برعکس به نظر من قبل از این که مربوط به فرهنگ مردسالار باشه مربوط به یه فیزیولوژی داروینیه برای تصاحب جنس مخالف و تولید مثل. من اظهار نظری نکردم درباره ی این که این ذات داروینی بده یا خوب. حتی نمیگم مردسالاری بده یا خوب. میگم تا جایی که می دونم اولویت فمنیزم در مقابله با مردسالاری برای رسیدن به حقوق انسانی زنه. معتقدم باید فرق گذاشت بین مردسالاری و بیماری های (یا احیانن رفتار غیرطبیعی و در عین حال غیرپاتولوژیک!) جنسی اجتماعی. این دو تا ربطی به هم ندارن.
مِی 9, 2010 در 8:14 ب.ظ.
کیمیا
وای خدای من .همیشه نوشته های شما رو که می خوندم عصبی میشدم و خیال میکردم چه قدر سخت و نامفهوم می نویسید .روون وآسون نمینوشتید به نظرم.فکر کنم خودم بدتر از شما بوده ام.تو نوشته اول سعی کردم بگم …می ترسم بازم اشتباه برداشت کنید.کاش میشد قول بگیرم ازتون که دلخور نشید بعد اینو بنویسم.به نظر من حرفی که شما زدید به توجیه این قضیه کمک میکنه.اینکه چنین زنانی(غیر معمولی)توی جامعه هستن پس این اتفاق هم می افته تحلیل درستی نیست.مثل اینکه بگیم چون همیشه بعضیا ضعیفترن پس جنایت اتفاق می افته.راه حل حذف این زنها مث همون حجابه که اتفاقا»این قضایا رو تشدید میکنه.به نظر من وجود اون زنای غیر معمولی برای اینکه این جامعه آرومتر بشه حتی شاید یه کمک باشه.
شاید به خاطر اینکه از بابت خوندن مطالبی در این مورد توی یه عالمه وبلاگ عصبانی بودم ….هر کسی حق داره در مورد هر چیزی اظهار نظر کنه پس بابت هر چی غیر از این که گفته ام عذر خواهی می کنم.
در مورد اون دکتر بی سواد واقعا»شوکه شدم.ومیخوام ازتون خواهش کنم کلا»پاکش کنید.منظور من از جنایت دقیقآ»کشتن بود.اون فقط یه مثال بود.وقتی اون دکتر بی سواد از روی بی سوادی به من و پسرم صدمه زد(برای اینکه مراحل زایمان طبیعی رو نمیشناخت) کمی می فهمیدم آدمی که مورد یه جنایت واقع میشه چقدر احساس وحشتناکی داره و برای همین این وقتا می ترسم در مورد اتفاقی که برای اون آدم افتاده تحلیل بدم.تو ساده ترین چیزا هم درک کردن آدما (وقتی خودمون تجربه اش رو نداریم)تقریبا»محاله.و بازم میگم در هر صورت حق نداشتم از شما هم بخوام این کارو بکنید.
مِی 10, 2010 در 11:49 ق.ظ.
ترسا
فرمایش شما درباره ی اون کامنت اجرا شد. من هم دلخور نشده بودم از خوندن کامنتتون.
مِی 9, 2010 در 8:52 ب.ظ.
کیمیا
در مورد نوشته دومم:من واقعا»موقعی که اینا رو نوشته ام خواب بوده ام.تو نوشتهء دوم ,من در واقع میخواسته ام بگم:مرد سالاری (همون تعریفی که شما ازش دادید)توی غرب به یه شکل موذیانه ای برقرار شده .هنوز با شما موافق نیستم که این یه میل طبیعیه.از یه میل طبیعی گذشته و فقط از طرف زنهاست نه مردا.خواسته ام بگم چرا هیچکس در این مورد نمی نویسه؟این یه عیب بزرگ غربه که هیشکی در موردش نمینویسن.همه در مورد حجاب اجباری خودمون صحبت میکنن ولی در مورد وضعیت بد غرب در این مورد….بهر حال نوشته دوم من یه سوال بود .
«معتقدم باید فرق گذاشت بین مردسالاری و بیماری های (یا احیانن رفتار غیرطبیعی و در عین حال غیرپاتولوژیک!) جنسی اجتماعی.»این مهمترین وبهترین جمله ای بود که توی نقدهای اخیر به این موضوع دیده بودم.
مِی 10, 2010 در 11:55 ق.ظ.
ترسا
چیز زیادی ندارم که اضافه کنم. اگر بخوام از موضعم درباره ی طبیعی بودن و داروینی بودن اینها دفاع کنم میشه مثنوی هفتاد من. فقط تاکید می کنم مردسالاری به زعم من یه ناگزیر تاریخی-جهانی بوده. اگر نبود، در یه بازه ی 3000 ساله ی تاریخی این همه فرهنگ های مردسالار که بعضن مختصات جغرافیایی بی ربطی هم داشتند روی زمین شکل نمی گرفت. البته این دلیل نمیشه که کسی به مقابله برنخیزه چون مثلن میکروب ها هم هزاران سال قبل از کشف پنی سیلین داشتند از جمعیت انسانی جون می گرفتند. باز هم میگم من اون رفتار به قول شما موذیانه ی غربی رو در راستای مردسالاری نمی بینم و برام یه رفتار جمعی-جنسی خاصه. تبلیغات جنسی از نظر من به این دلیل نیست که میخوان زن رو ابزار تلذذ جنسی کنند بلکه تبلیغات انجام میشه چون سکس یه دامیننس (غلبه) ذهنی آدمه و تا وقتی آدمی با همین فیزیولوژی و سرشت در جهان حضور داره میشه توجهش رو با سکس جلب کرد و احیانن کالایی رو فروخت.
مِی 10, 2010 در 1:41 ب.ظ.
کیمیا
این فقط تو تبلیغاتشون نیست .همه جای زندگی ادما رو پر کرده.حتی زنای معمولی.من تحقیقاتی در این زمینه ندارم ولی فکر میکنم از نظر خود خانومها(معمولی)پوشیدگی زن ها رو زیباتر می کنه.ولی چون مردا اینو نمی خوان …..یا خیلی جراحی های دیگه که روی اندامهاشون میشه برخلاف میل خودشونه.ولی مردا….
بابت وقتی که از شما گرفتم ممنونم.
مِی 10, 2010 در 2:12 ب.ظ.
ترسا
ممنون بابت ابراز نظرتون
مِی 11, 2010 در 9:52 ب.ظ.
خلیل
سلام، جامعه ی مرد سالار را خوب تصویرکردی. شادی صدر هم گوشه ی دیگری از آن را تصویر کرده بود. چرا اجازه نمی دهیم که شادی صدر یکی از همان زن هایی باشد که توی اتوبوس اول و مینی بوس آخر، فریادش علیه آن » مردان » بلند شده است و می خواهد گذشته ای را بیادمان بیاورد. آینه ای در برابرمان بگذارد. بهم ریختگی جنسی مسئله ی دیگری است که مربوط به جنسیت نمی شود، اما این که جامعه آن را برای یک گروه به رسمیت بشناسد و برای دیگری نه، نشان چیست؟ همه ی آن مردانی هم که بظاهر علیه مرد متجاوز واکنش نشان دادند، در پنهان همان می کنندکه آن مرد می خواست آشکارا انجام دهد.
مِی 13, 2010 در 11:47 ق.ظ.
ترسا
وقتی میخوای از یه موضع حقی دفاع کنی باید خیلی حواست باشه که سوتی ماژور ندی. همین خلط مردسالاری و ناهنجاری های جنسی به نظر من خلط بزرگ صدر بود که موضع حقش رو تحت شعاع قرار داد